بارکثیلغتنامه دهخدابارکثی . [ ک َ ] (اِخ ) ابوسعید احمدبن حکم بن خداش بن معلم بارکثی از موسی بن هارون قروی سماع کرد. (از معجم البلدان ). و رجوع به انساب سمعانی شود.
بارکثلغتنامه دهخدابارکث . [ ک َ ] (اِخ ) قریه ای است از قریه های اشروسنه که بعدها جزو قرای سمرقند شد. (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ) . اصطخری در مسالک الممالک چ 1927 م . لیدن یارکث آورده است . رجوع به ص 323 همان کتاب و احوال
بارکدفرهنگ فارسی معین(کُ) [ انگ . ] ( اِ.) مجموعه ای از اعداد و خطوط با پهناهای مختلف که روی محصولی ثبت شود؛ این مجموعه نشان دهندة اطلاعاتی دربارة موجودی کالا در انبار و نوع کالا و اطلاعات دیگر است ، رمزینه . (فره ).
بارکوتیلغتنامه دهخدابارکوتی . (اِخ ) مارکوتی . از قرای پشتکوه است به آمل . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو چ 1336 بنگاه تألیف و ترجمه ص 152).