قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
نمودار میلهایbar chart, bar graph, bar diagramواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمودار مرکب از دنبالهای از میلههای عمودی یا افقی با عرضهای یکسان، که طولها متناسب با کمیتهای نشاندادهشده است
نمودار میلهای مؤلفهایcomponent bar chart, component bar graph, sub-divided bar diagram, segmented bar chartواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمودار میلهای که هر میلۀ آن به قسمتهایی با اندازۀ متناسب با مؤلفههای تشکیلدهندۀ مقدار کل تقسیم میشود
چراغهای جانبی 2wing bar, W-BAR, wing bar runway lightsواژههای مصوب فرهنگستانردیفی از چراغهای تقرب (approachlights)، عمود بر محور باند که خارج از لبۀ باند قرار گرفتهاند
نمودار میلهای خوشهایclustered bar chart/ cluster bar chart, grouped bar chartواژههای مصوب فرهنگستاننـوعـی نـمودار میلهای که در آن، میلههای متناظر دو یا چند نمودار مختلف، در کنار یکدیگر قرار داده میشوند
nurturesدیکشنری انگلیسی به فارسیپرورش می دهد، پرورش، تربیت، تغذیه، غذا، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن
nurtureدیکشنری انگلیسی به فارسیپرورش دهید، پرورش، تربیت، تغذیه، غذا، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن
واج انداختنلغتنامه دهخداواج انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به یاد آوردن بچه را از چیزی که فراموش کرده بود و وقتی که به یاد آن افتاده آن را میخواهد و طلب میکند.
غذاءدیکشنری عربی به فارسیخورد , خوراندن , تغذيه کردن , جلو بردن , خوراک , غذا , قوت , طعام , تغذيه , پرورش , تربيت , بزرگ کردن (کودک) , بار اوردن بچه , پروردن , کسب نيرو بوسيله غذا , بقوت
پسفرهنگ فارسی عمید۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچهها بلند شدند، پس استاد آمد.۳. (اسم) عقب؛ پشت سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهری: ۲۷).۴. (اسم) پشت.۵. (صفت) [قدیمی] عقبمانده.۶. (صفت) [قدیمی] دی
بارفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه بهوسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل میشود.۲. بچهای که در شکم مادر است؛ جنین.۳. میوه؛ بَر.۴. مفهوم؛ معنی: بارِ عاطفی سخن.۵. [مجاز] وظیفه؛ مسئولیت: بار زیادی بر دوشش بود.۶. مس و سایر فلزات که با سیم و زر مخلوط کنند.۷. (کشاورزی) کود.۸.
بارفرهنگ فارسی عمید۱. = باریدن۲. بارنده؛ ریزنده؛ پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشبار، اشکبار، خونبار، گهربار، مُشکبار، مرواریدبار.
دبارلغتنامه دهخدادبار. [ دَ ] (ع مص ) هلاک . (منتهی الارب ). هلاک شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).
دبارلغتنامه دهخدادبار. [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دبارة. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || ج ِ دبرة. (ناظم الاطباء).
دبارلغتنامه دهخدادبار. [ دِ ] (ع اِ) خیابانهای زراعت و تره . دبارة، یکی . (منتهی الارب ). کرد زمین . کرد زراعت . (ناظم الاطباء). || چهارشنبه . دُبار. رجوع به دُبار شود. || دشمنی . || جویها که در زراعت روند. || حوادث وهزیمتها. (منتهی الارب ). || لایعرف قبالا من دبار؛ نمی شناسند قبیل را از دبیر
دبارلغتنامه دهخدادبار. [ دُ ] (ع اِ) نامیست چهارشنبه را. (مهذب الاسماء). روز چهارشنبه در قدیم و در کتاب عین خلیل شب چهارشنبه است . (منتهی الارب ). دِبار. روز چهارشنبه . (دهار).
دربارلغتنامه دهخدادربار. [ دَ ] (اِ مرکب ) بیت . خانه . مسکن . منزل . عمارت . سرای . بارگاه . (ناظم الاطباء). || پیشگاه و عرصه و بارگاه پادشاهان و امرا. (ناظم الاطباء). و به عربی حضرةالسلطان و حضرةالامیر گویند. (آنندراج ). کاخ شاهی . قصر سلطنتی . بارگاه : چنین دید ر