لغتنامه دهخدا
بازانک . [ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) یا بازآنکه . بمعنی با آنکه : پس شرط است که نعمت در طاعت صرف کنی و به معصیت صرف نکنی چنانکه فرمان است بازآنک وی را در هیچ حظ ونصیب نیست که وی منزه است . (کیمیای سعادت ). یکی عبداﷲ مبارک را گفت یا زاهد، گفت عمر عبدالعزیز