بازتاب پخشیدهdiffuse reflectionواژههای مصوب فرهنگستانبازتاب نور یا صوت یا موجهای رادیویی از سطح بهنحویکه در جهتهای مختلف پراکنده شود
بازتابلغتنامه دهخدابازتاب . (اِ مرکب ) انعکاس . (لغات فرهنگستان ). جنبشی غیرارادی که بلافاصله در پی تحریک وارد بر یک عصب حسی پیدا میگردد. اینگونه حرکت بیشتر اوقات بصورت قبض و بسط عضلانی ظاهر میشود. مانند تنگ و فراخ شدن مردمک چشم زیر تأثیر روشنائی . رجوع شود به روانشناسی پرورشی سیاسی ص <span cl
بازتابفرهنگ فارسی معین(اِمص .) 1 - برگشت ، انعکاس . 2 - مجازاً: اثری که از چیزی در دیگران یا در محیط پدیدار شود. 3 - پاسخ غیرارادی موجود زنده به محرک (روانشناسی ).
بازتابگر پخشیدهdiffuse reflectorواژههای مصوب فرهنگستانهر سطحی که ناهمواریهایش در مقایسه با طولِموج تابش، فرودی باشد و درنتیجه پرتوهای بازتابیده از آن در جهتهای مختلف پراکنده شود
بازتابلغتنامه دهخدابازتاب . (اِ مرکب ) انعکاس . (لغات فرهنگستان ). جنبشی غیرارادی که بلافاصله در پی تحریک وارد بر یک عصب حسی پیدا میگردد. اینگونه حرکت بیشتر اوقات بصورت قبض و بسط عضلانی ظاهر میشود. مانند تنگ و فراخ شدن مردمک چشم زیر تأثیر روشنائی . رجوع شود به روانشناسی پرورشی سیاسی ص <span cl
بازتابفرهنگ فارسی معین(اِمص .) 1 - برگشت ، انعکاس . 2 - مجازاً: اثری که از چیزی در دیگران یا در محیط پدیدار شود. 3 - پاسخ غیرارادی موجود زنده به محرک (روانشناسی ).
بازتابلغتنامه دهخدابازتاب . (اِ مرکب ) انعکاس . (لغات فرهنگستان ). جنبشی غیرارادی که بلافاصله در پی تحریک وارد بر یک عصب حسی پیدا میگردد. اینگونه حرکت بیشتر اوقات بصورت قبض و بسط عضلانی ظاهر میشود. مانند تنگ و فراخ شدن مردمک چشم زیر تأثیر روشنائی . رجوع شود به روانشناسی پرورشی سیاسی ص <span cl
زاویۀ بازتابangle of reflection 1واژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ بین امتداد انتشار موج بازتابیده از یک سطح و خط عمود بر آن