بازخواستفرهنگ فارسی عمید۱. جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی؛ مؤاخذه.۲. سرزنش.۳. (حقوق) اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری.
بازخواستلغتنامه دهخدابازخواست . [ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی ). و بازخواست تقصیرات محر
بازخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیadmonition, castigation, dressing-down, interpellation, lashing, protest, remonstrance, reprimand
بازخواستفرهنگ فارسی عمید۱. جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی؛ مؤاخذه.۲. سرزنش.۳. (حقوق) اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری.
بازخواستلغتنامه دهخدابازخواست . [ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی ). و بازخواست تقصیرات محر
بازخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیadmonition, castigation, dressing-down, interpellation, lashing, protest, remonstrance, reprimand
روز بازخواستلغتنامه دهخداروز بازخواست . [ زِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما.حافظ
بازخواستفرهنگ فارسی عمید۱. جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی؛ مؤاخذه.۲. سرزنش.۳. (حقوق) اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری.
بازخواستلغتنامه دهخدابازخواست . [ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی ). و بازخواست تقصیرات محر
بازخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیadmonition, castigation, dressing-down, interpellation, lashing, protest, remonstrance, reprimand