بازدارندۀ خوردگی چگالهcondensate corrosion inhibitorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازدارندۀ خوردگی شامل آمینهای خنثیکنندۀ فرّار که برای واپایش خوردگی ناشی از کربندیاکسید حلشده در آب چگالیدۀ موجود در تبادلگرهای گرمایی به کار میرود
بازدارندهلغتنامه دهخدابازدارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کسی را از امری باز دارد: نَهُوّ. مَنوع . (منتهی الارب ). مانع. (منتهی الارب ) (دهار). عَوق ؛ آنکه از خیر باز دارد. عائق . عاضِر. (منتهی الارب ). رادع . حاجب . واقِف . عاصِم . حابِس . حائل . ع
بازدارندهinhibitorواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که یک واکنش شیمیایی را متوقف میکند یا به تأخیر میاندازد
بازدارندهدیکشنری فارسی به انگلیسیdeterrent, hindrance, preventive, inhibition, obstructive, prohibitive, rub