بازدهیyield 1واژه‌های مصوب فرهنگستاندرآمد حاصل از سرمایه‌گذاری در اوراق قرضه، به‌صورت درصدی از قیمت آنها یا درصدی از سود ناشی از کل سرمایه‌گذاری مالی انجام‌شده
بوزدهلغتنامه دهخدابوزده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بوگرفته . بوی بد گرفته . آلوده شدن بچیزهای بدبو: علف بوزده را گوسفند نمیخورد. (یادداشت بخط مؤلف ).- بوزده بودن زخم ؛ ناسور شدن زخم از رسیدن بوی مشک و مانند آن . (آنندراج ) <spa
بازدهفرهنگ فارسی عمید۱. (فیزیک) نتیجۀ کار یک دستگاه به نسبت مقدار انرژی که در آن مصرف میشود.۲. مقدار محصولی که انسان یا ماشین در مدت معین تولید می‌کند؛ راندمان.
بازدهلغتنامه دهخدابازده . [ دِه ْ ] (اِ مرکب ) مقدار درآمد و نتیجه و بهره ای که از زمین مزروع یا کارخانه ای حاصل شود. || مقدار کاری که از یک دستگاه فنی گرفته میشود. ضریب انتفاع .
بازدهefficiency 2واژه‌های مصوب فرهنگستاننسبت کار انجام‌شده یا انرژی تولیدشده در هر ماشین به انرژی اولیهای که به این منظور مصرف شده باشد
منحنی بازدهیyield curveواژه‌های مصوب فرهنگستاننموداری که بازدهی اوراق بهادار درآمد‌ثابت را نسبت به زمان سررسید آنها نشان می‌دهد
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژه‌های مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضه‌ای که سرمایه‌گذار، تا سررسید، آنها را نگه می‌دارد
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژه‌های مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضه‌ای که سرمایه‌گذار، تا سررسید، آنها را نگه می‌دارد
منحنی بازدهیyield curveواژه‌های مصوب فرهنگستاننموداری که بازدهی اوراق بهادار درآمد‌ثابت را نسبت به زمان سررسید آنها نشان می‌دهد
