بازدید و بازرسیvisit and searchواژههای مصوب فرهنگستانبازرسی شناور غیرنظامی برای تعیین ملیت و تشخیص نوع محموله و ماهیت کاری خدمة آن
بازدیدفرهنگ فارسی عمید۱. دیدار کردن.۲. دیدار دوباره.۳. به دیدن کسی رفتن که قبلاً به ملاقات آمده.۴. رسیدگی به کاری.
بازدیدلغتنامه دهخدابازدید. (مص مرکب مرخم ) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن ). تقویم . تخمین . حدس قسمت بنایی . حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده : ودر حین بازدید محال ، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکرةالملوک ص
سرکشی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازدید کردن، بازرسی کردن ۲. دیدار کردن، ملاقات کردن ۳. سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، تمرد کردن، متمرد شدن ۴. عصیان ورزیدن، یاغی شدن، گردنکشی کردن، یاغیگری کردن
نظارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برانداز، ورانداز، مشاهده، رؤیت، دید، بازدید، بازبینی، بازرسی، تحقیق، شناسایی، جستجو، زیارت، سیاحت، گردش، سرگرمی رصد، ستارهشناسی ≠ تجدید نظر، تغییر عقیده اولین نگاه نظارت، مدیریت جاسوسی، عملیات سری بصیرت دیدار، ملاقات، دیدوبازدید عنایت، التفات، ملاحظه، اعتنا، توجه نظربازی، چشمچرانی
بازدیدفرهنگ فارسی عمید۱. دیدار کردن.۲. دیدار دوباره.۳. به دیدن کسی رفتن که قبلاً به ملاقات آمده.۴. رسیدگی به کاری.
بازدیدلغتنامه دهخدابازدید. (مص مرکب مرخم ) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن ). تقویم . تخمین . حدس قسمت بنایی . حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده : ودر حین بازدید محال ، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکرةالملوک ص
دید و بازدیدلغتنامه دهخدادید و بازدید. [ دی دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ملاقاتهای رسمی چنانکه در اعیاد و ورود مسافر و مانند آن . معاشرت و مخالطت و آمد و شد بخانه ٔ یکدیگر در اعیاد و امثال آن . دید و بازدیدهای نوروز تجدید عهد دوستی و قرابت با کسان و آشنایان در نوروز. (یادداشت مؤلف ). دید و وادید. دی
کلاته بازدیدلغتنامه دهخداکلاته بازدید. [ ک َ ت ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان نهار جانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و معتدل است و 124 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، گردو، میوه جات و شغل اهالی زراعت است و مزارع کلاته محمد داود و غلامرضا جزء
بازدیدفرهنگ فارسی عمید۱. دیدار کردن.۲. دیدار دوباره.۳. به دیدن کسی رفتن که قبلاً به ملاقات آمده.۴. رسیدگی به کاری.
بازدیدلغتنامه دهخدابازدید. (مص مرکب مرخم ) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن ). تقویم . تخمین . حدس قسمت بنایی . حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده : ودر حین بازدید محال ، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکرةالملوک ص
خطروِ بازدیدlight inspection carواژههای مصوب فرهنگستانخطروِ طراحیشده برای حمل یک یا دو بازرس فنی جهت بازدید از خط آهن