بازرسیلغتنامه دهخدابازرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) تفتیش . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). عمل بازرس . جستجو درباره ٔ کسی یا چیزی .
بازپرسیلغتنامه دهخدابازپرسی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) عمل بازپرس . استنطاق . (لغات فرهنگستان ). || مؤاخذه . بازخواست .
فحصدیکشنری عربی به فارسیبازرسي کلي , معاينه عمومي , ازمون , ازمايه , امتحان , ازمايش , محک , بازرسي , معاينه , رسيدگي
بازرسیلغتنامه دهخدابازرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) تفتیش . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). عمل بازرس . جستجو درباره ٔ کسی یا چیزی .
بازرسیلغتنامه دهخدابازرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) تفتیش . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). عمل بازرس . جستجو درباره ٔ کسی یا چیزی .
خودبازرسیself-inspectionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از خدمات شرکت یا سازمانی که خود مسئول بازرسی از کار خویش است
بازدید و بازرسیvisit and searchواژههای مصوب فرهنگستانبازرسی شناور غیرنظامی برای تعیین ملیت و تشخیص نوع محموله و ماهیت کاری خدمة آن