خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازپس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازپس
/bāzpas/
معنی
۱. عقبمانده.
۲. (قید) دوباره.
〈 بازپس رفتن: (مصدر لازم) پس رفتن؛ عقب رفتن.
〈 بازپس ماندن: (مصدر لازم) عقب ماندن؛ دنبال ماندن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: بازپس گرفت
بن حال: بازپس گیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازپس
لغتنامه دهخدا
بازپس . [ پ َ ] (ق مرکب ) واپس . از پس . (ناظم الاطباء). مؤخر. (دهار). بعقب . پشت به پشت . بدنبال : چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرابه سغر مانم کز بازپس اندازد تیر. ابوشکور.من روی بخراسان و شغلی بزرگ دارم چون از اینجا بروم باری دلم بازپس نباشد. (تا...
-
بازپس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹واپس› bāzpas ۱. عقبمانده.۲. (قید) دوباره.〈 بازپس رفتن: (مصدر لازم) پس رفتن؛ عقب رفتن.〈 بازپس ماندن: (مصدر لازم) عقب ماندن؛ دنبال ماندن.
-
واژههای مشابه
-
بازپس آمدن
لغتنامه دهخدا
بازپس آمدن . [ پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب آمدن . واپس آمدن . رجعت . مراجعت کردن . برگشتن . عقب نشینی کردن : مثنی نامه کرد سوی عمر که کار عجم قوی شد و مسلمانان را همی کشند و ملکی نو نشست و سپهسالاری بیرون آمد. عمر جواب مثنی کردکه تو لختی بازپس آی و ...
-
بازپس استادن
لغتنامه دهخدا
بازپس استادن . [پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به بازپس ایستادن شود.
-
بازپس افکندن
لغتنامه دهخدا
بازپس افکندن . [ پ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر. به عقب انداختن . بدنبال افکندن . نَسی ٔ. (ترجمان القرآن ). ارجاء. بازپس انداختن : و گفت آدمی [ که ] توبه و طاعت بازپس می افکند راست بدان ماند که شکار میکند تا منفعت آن دیگری را رسد. (تذکرةالاولیاء ع...
-
بازپس انداختن
لغتنامه دهخدا
بازپس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عقب انداختن . بتأخیر انداختن : بسیاری برف کشت را قطع میگرداند و زراعت را بازپس می اندازد. (تاریخ قم ص 190). پس چون معتمد این سخن شنید، خواست که رسم استفتاح و ابتدای خراج باز پس اندازد. (تاریخ قم ص 146).
-
بازپس ایستادن
لغتنامه دهخدا
بازپس ایستادن . [ پ َ دَ ](مص مرکب ) باز پس استادن . عقب ماندن . بدنبال ماندن .سپس ماندن . تخلف . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). اِذمام . (تاج المصادر بیهقی ) : پس بیژن از پدرو ملک بازپس استاد و آنجا بماند. (تاریخ قم ص 80).
-
بازپس بردن
لغتنامه دهخدا
بازپس بردن . [ پ َ ب ُ دَ] (مص مرکب ) برگرداندن . پس افکندن . پس انداختن . ارجاء. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) : گفت از مشرق تا مغرب بدیدن پدر شما می آمدند و ناامید برمیگردیدند و هدیها بازپس میبردند. (قصص الانبیاء ص 30 س 2).
-
بازپس دادن
لغتنامه دهخدا
بازپس دادن . [ پ َ دَ ](مص مرکب ) رد کردن . مسترد کردن : بعد از آن برده های قبیله سرق بازپس دهند. (تاریخ قم ص 300).گر تضرع کنی و گر فریاددزد زر بازپس نخواهد داد. سعدی (گلستان ).تو بچشمان مست و پیشانی دل ما بازپس نخواهی داد.سعدی (طیبات ).
-
بازپس داشتن
لغتنامه دهخدا
بازپس داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) بتأخیر انداختن . بعقب انداختن . بتأخیر افکندن . اتباع . (ترجمان القرآن ) : و مال هر ماهی از وقتش و محلش بازپس نداریم . (تاریخ قم ص 157).
-
بازپس دیدن
لغتنامه دهخدا
بازپس دیدن . [ پ َ دی دَ ] (مص مرکب ) عقب نگریستن . بدنبال نگریستن . به پشت سر نگریستن : پس از یک لحظه خسرو بازپس دیدبجز خود ناکسم گر هیچکس دید.نظامی .
-
بازپس راندن
لغتنامه دهخدا
بازپس راندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب راندن : ز اشرار مشتی بازپس ، رانده بکین او نفس پیکانْش چون پر مگس ، در چشم اشرار آمده .خاقانی .
-
بازپس رفتن
لغتنامه دهخدا
بازپس رفتن . [ پ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بعقب رفتن . (ناظم الاطباء). پس پس رفتن . واپس رفتن : احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436).هر کمان کز پس کشندش بیشترتیر او بیشک رود در پیشتربازپس نرود بره گر حیله سازکی تواند جُسْت ز آب رود ب...
-
بازپس سپردن
لغتنامه دهخدا
بازپس سپردن . [ پ َ س َ / س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) بازپس رفتن . بازپس پیمودن : بازپس سپرم ؛ ای باز پس روم و رجوع کنم . (آنندراج ). و رجوع به بازپس رفتن شود.