بازگذشتهلغتنامه دهخدابازگذشته . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) ماضی . گذشته . درگذشته : و داند [ قدرخان ] که دو مهتر بازگذشته بسی رنج بر خاطرهای پاکیزه خویش نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72).
مهترلغتنامه دهخدامهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).<br