شیب برگشتپذیرrecoverable slopeواژههای مصوب فرهنگستانشیبی که قابل عبور است و رانندۀ خودرو میتواند خودرو را به مسیر اصلی بازگرداند
سیاهرگ گردنjugular veinواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو سیاهرگ بزرگ که خون را با عبور از گردن به قلب بازگرداند متـ . سیاهرگ وداجی
بازتابگرreflector 1واژههای مصوب فرهنگستاندر فاصلهیابی الکترونیکی، سطح یا ترکیبی از سطوح که پرتوِ رسیده را در همان جهت به فرستنده بازگرداند متـ . بازتابنده
قیمت تضمینیguaranteed priceواژههای مصوب فرهنگستانقراری که براساس آن شرکت تعهد میکند تا، درصورت کاهش قیمتها در آینده، مابهالتفاوت قیمت را به خریدار بازگرداند
بازگرداندنلغتنامه دهخدابازگرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشت دادن . ارجاع . برگرداندن . برگشت دادن . پس فرستادن : برو همچنان بازگردان شترمبادا کزو سیم خواهیم و دُر. فردوسی .مرا بازگردان که دور است راه نباید که یابد مرا خشم شاه .<