باساملغتنامه دهخداباسام . (اِخ ) حاکم نشین کولونی ساحل عاج در گینه ٔ افریقا. باسام بزرگ یکی از مراکز مهم تجارتی خصوصاً پارچه و سلاح و عاج و چوب و غیر آن است .
باشاملغتنامه دهخداباشام . (اِ) پرده . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). در مجمعالفرس مطلقاً بمعنی پرده است . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 177). || سرانداز زنان که به تازی مقنعه گویند. (رشیدی ). و رجوع به باشا
باسامانلغتنامه دهخداباسامان . (ص مرکب ) دارا و برخوردار. مُعقِر؛ مرد بسیار آب و زمین و باسامان (منتهی الارب ). || مرد متدین . صابر. پرهیزکار. زاهد. || عاقل . بافراست . (ناظم الاطباء).
افریقای غربی فرانسهلغتنامه دهخداافریقای غربی فرانسه . [ اِ / اَ ی ِ غ َ ی ِ ف َ س ِ ] (اِخ ) مستملکات فرانسه در افریقای غربی شامل 1- سنگال که کرسی آن سن لوئی است . 2- سودان فرانسه ، شامل حوضه ٔ وسطی نیجریه
باسامانلغتنامه دهخداباسامان . (ص مرکب ) دارا و برخوردار. مُعقِر؛ مرد بسیار آب و زمین و باسامان (منتهی الارب ). || مرد متدین . صابر. پرهیزکار. زاهد. || عاقل . بافراست . (ناظم الاطباء).