باسرودلغتنامه دهخداباسرود. [ ] (اِخ ) یکی ازرساتیق سیستان که در تاریخ سیستان بصورت ناشیرود ضبط شده است . ملک الشعراء بهار در حاشیه ٔ ص 28 تاریخ سیستان مینویسد: این اسم در کتب مسالک باختلاف آمده مانند: باشترود، باسرود، بیسرود، باسروز، ناشرود و غیره ،و اصطخری و ا
باشپرتلغتنامه دهخداباشپرت . [ پ ُ ] (اِ) مصحف پاسپرت فرانسوی . تذکره . جواز. گذرنامه . رجوع به پاسپرت و گذرنامه شود.
بشرودلغتنامه دهخدابشرود. [ ب َ ] (اِخ ) یکی از کوره های بطن الریف در مصر است . (از معجم البلدان ). شهری در مصر. (ناظم الاطباء).
استسلام مقيّد بشروطدیکشنری عربی به فارسیتوافق مشروط , تسليم شدن مشروط , صلح مشروط , سازش مشروط , صلح مقيد
باشترودلغتنامه دهخداباشترود. (اِخ ) ضبط دیگری از کلمه ٔ باسرود و ناشیرود و بیسرود و باسروز و ناشرود. از رساتیق سیستان . و رجوع به تاریخ سیستان شود. اصطخری و ابن فقیه آنرابهمین صورت باشترود آورده اند. (حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 28). و شاید این ناحیه را در اثر مجاورت