عصمت سرالغتنامه دهخداعصمت سرا. [ ع ِ م َ س َ ] (اِ مرکب ) حرمخانه ٔ باعصمت . حرمسرایی که همه ٔ پردگیان آن باعصمت باشند : جهان پادشا را چنین است کام به عصمت سرائی چنین نیکنام .نظامی .
عصمتیلغتنامه دهخداعصمتی . [ ع ِم َ ] (ص نسبی ) منسوب به عصمة و عصمت . باعصمت . دارای عصمت و حفاظ. رجوع به عصمت و عصمة و عصمتیان شود.
عفیفهلغتنامه دهخداعفیفه . [ ع َ فی ف َ ] (ع ص ) عفیفة. زن پارسا و باعصمت و باحیا و باشرم و متدین و پاکدامن .ج ، عفیفگان . (ناظم الاطباء). و رجوع به عفیفة شود.توئی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش عفیفه مریم مرپور خویش را پدری .ناصرخسرو.