بلصولغتنامه دهخدابلصو. [ ب َ ل َ ص ُوو ] (ع اِ) بلص و بلصی ، که طائری است . (از منتهی الارب ). رجوع به بلص و بلصوص شود.
بالاسورلغتنامه دهخدابالاسور. (اِخ ) نام قصبه ای از ایالت کلکته ٔ هندوستان که قریب 19 هزار سکنه دارد و مرکز صنایع کشتی سازی است . این شهر تا سال 1803 م . در تصرف پرتقالی ها بود. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl" dir
طاقگونantiformواژههای مصوب فرهنگستانچینی که در بالاسو کوژ و در پایینسو کاو باشد، درصورتیکه لایههای چینخورده ترتیب چینهشناختی نداشته باشند یا هستة چین دارای سنگهای، به لحاظ چینهشناختی، جوانتر هم باشد
ناوگونsynformواژههای مصوب فرهنگستانچینی که در بالاسو کاو و در پایینسو کوژ باشد، درصورتیکه لایههای چینخورده ترتیب چینهشناختی نداشته باشند یا هستة چین دارای سنگهای، به لحاظ چینهشناختی، جوانتر هم باشد
بالاسورلغتنامه دهخدابالاسور. (اِخ ) نام قصبه ای از ایالت کلکته ٔ هندوستان که قریب 19 هزار سکنه دارد و مرکز صنایع کشتی سازی است . این شهر تا سال 1803 م . در تصرف پرتقالی ها بود. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl" dir