لغتنامه دهخدا
خاک مال . (اِمص مرکب ) مالیدن با خاک . || کنایه از ذلیل و خوار و با لفظ «کردن » و «دادن » و «خوردن » مستعمل است . (آنندراج ) : چنان چست و چابک نهد دست و پاکه نعلش دهد خاک مال هواوز آن میخورد سایه این خاک مال که یکجای باشد قرارش محال .<b