خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بالنده
/bālande/
معنی
نموکننده؛ در حال رشد یا پیشرفت: جامعهٴ بالنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رشدکننده، نموکننده، رشدیابنده
۲. مفتخر، مباهی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالنده
فرهنگ نامها
(تلفظ: bālande) (صفت فاعلی از بالیدن) ویژگی آنکه یا آنچه در حال رشد ، افزایش یا ترقی است ، یا توانایی آن را دارد ؛ نمو کننده ، رشد کننده .
-
بالنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. رشدکننده، نموکننده، رشدیابنده ۲. مفتخر، مباهی
-
بالنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bālande نموکننده؛ در حال رشد یا پیشرفت: جامعهٴ بالنده.
-
بالنده
لغتنامه دهخدا
بالنده . [ ل َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بالیدن . نامی . (ناظم الاطباء). نامیة. بالان . هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). برروینده . روینده : بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی کز خاک سیه زاید و از آب مقطر. ناصرخسرو. || که ب...
-
بالنده
فرهنگ فارسی معین
(لَ دِ) (ص فا.) نمو کننده ، نشو و نما - کننده .
-
واژههای مشابه
-
بالنده کوه
لغتنامه دهخدا
بالنده کوه . [ ل َ دَ / دِ ] (اِخ ) نام محلی در سر راه فریم به گلپایگان (یا گوشواره از نواحی کبودجامه ) و مازندران . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 130 بخش انگلیسی و ترجمه ٔ آن ص 174).
-
بالنده به خود
دیکشنری فارسی به انگلیسی
vain, vainglorious
-
جستوجو در متن
-
maturing
روانشناسی
بالنده
-
گوالنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] govālande بالنده؛ نموکننده.
-
مفتخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مفتخِر] moftaxe(a)r فخرکننده؛ بالنده.
-
سرافراز شدن
واژگان مترادف و متضاد
مفتخرشدن، مباهی شدن، بالنده شدن، سربلند شدن
-
مفتخر
واژهنامه آزاد
سربلند، سرافراز، بالنده، نازنده.
-
رومانا
واژهنامه آزاد
همیشه روینده - همیشه بالنده