بالینگاهلغتنامه دهخدابالینگاه . (اِ مرکب ) جای نهادن بالین آنجاکه بالین نهند. || خوابگاه . || بستر خواب .
بولانیلغتنامه دهخدابولانی . (اِ) بورانی : به بولانی از ماست داد ابرشی که بودی ز نعلش کماج آتشی . بسحاق اطعمه .رجوع به بورانی شود.
بالینیفرهنگ فارسی عمیدویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار میپردازد: روانشناسی بالینی.