بامدادیلغتنامه دهخدابامدادی . (ص نسبی ) منسوب به بامداد. (ناظم الاطباء).- باد بامدادی ؛ باد صبح . نسیم صبح : ای باد بامدادی خوش میروی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی . سعدی (طیبات ).- <span class="h
بامدادینلغتنامه دهخدابامدادین . (ص نسبی ) بامدادی . منسوب به بامداد.- صبح بامدادین ؛ صبح نخستین : چون گوئیش که حجت تا نیمشب نخسبدوندر نماز باشد تا صبح بامدادین . ناصرخسرو.- نماز بامدادین </
ذات غداةلغتنامه دهخداذات غداة. [ ت َ غ َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) صبحگاهی . بامدادی . به بامدادی . دربامدادی .
بامدادینلغتنامه دهخدابامدادین . (ص نسبی ) بامدادی . منسوب به بامداد.- صبح بامدادین ؛ صبح نخستین : چون گوئیش که حجت تا نیمشب نخسبدوندر نماز باشد تا صبح بامدادین . ناصرخسرو.- نماز بامدادین </