بافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، باهم، باهمدیگر، متفقاً، بهاتفاق یکدیگر، دستدردست، درکنار بههم جمیعاً، جمعاً، همراه هم، همگی، بهاتفاق یکزبان، یککلام، آیهومایه
باهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، بایکدیگر، بهاتفاق، دستهجمعی، اکیپی، بهصورت گروهی، باهمدیگر، همگی، بالاتفاق یکزبان، یکصدا، متحداً، یککاسه، یککلام، متفقاً، بالاجماع گلهوار
متناحرلغتنامه دهخدامتناحر. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) باهمدیگر حمله کننده و دست یقه شونده . || خانه های مقابل و روبرو. || گمراه و عدول کننده ٔ از راه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناحر شود.
تخاوضلغتنامه دهخداتخاوض . [ ت َ وُ ] (ع مص ) به سخن درپیوستن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باهمدیگر مشورت کردن و به سخن درپیوستن با هم . (آنندراج ). تفاوض در حدیث . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).