باوفالغتنامه دهخداباوفا. [ وَ ] (ص مرکب ) که وفا دارد. وفادار : کم آزاری و بردباریش خوست دلش باوفا و کفش باسخاست .ناصرخسرو.
باوفادیکشنری فارسی به انگلیسیfaithful, fast , loyal, true, single-hearted, sound, truehearted, trusty
گرگ آشناییفرهنگ فارسی عمیداظهار آشنایی و دوستی از روی نفاق و مکر: ◻︎ مکن قصد جفا گر باوفایی / ز سگطبعی بود گرگآشنایی (ناصرخسرو: لغتنامه: گرگآشنانی).