باتولغتنامه دهخداباتو. (اِ) بمعنی باتس باشد که ترنج است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) (دمشقی ). اترج . (دمشقی ). اترنج . (دمشقی ) (الفاظالادویه ). || حب السلاطین . (برهان ). حب السلاطین که او را دند نیز نامند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (شعوری ). رجوع به کرچک هندی شود. به
باتولغتنامه دهخداباتو. (اِخ ) یا صاین خان . نام یکی از پادشاهان چنگیز. (برهان ) . نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا): در سال 642 هَ . ق . اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در
باطولغتنامه دهخداباطو. [ ] (اِخ ) ضبط دیگری از کلمه ٔ باتو (باتوخان )، از سران طوایف مغول . رجوع به از سعدی تا جامی ص 59 و 374 شود.