باگذشت زمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان گذشت زمان، به موقع، به موقعخود، دروقت مقتضی، سرِ وقت، درجریان امور، درروال عادی طیِ، در طولِ یکچند، مدتی، چندوقت هنوز
باگذشتفرهنگ فارسی عمید۱. سخاوتمند؛ بخشنده.۲. آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد.۳. آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد.
باگذشتلغتنامه دهخداباگذشت . [ گ ُ ذَ] (ص مرکب ) (از: با + گذشت ) سخی . کریم . جوانمرد. درگذرنده . || عَفُوّ. و رجوع به گذشت شود.
بادگشتweathervane, weathercocking/ weathercockواژههای مصوب فرهنگستانگرایش هواگَرد به قرار گرفتن در مقابل باد در هنگام حرکت بر روی زمین
باگذشتفرهنگ فارسی عمید۱. سخاوتمند؛ بخشنده.۲. آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد.۳. آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد.
باگذشتلغتنامه دهخداباگذشت . [ گ ُ ذَ] (ص مرکب ) (از: با + گذشت ) سخی . کریم . جوانمرد. درگذرنده . || عَفُوّ. و رجوع به گذشت شود.
باگذشتفرهنگ فارسی عمید۱. سخاوتمند؛ بخشنده.۲. آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد.۳. آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد.
باگذشتلغتنامه دهخداباگذشت . [ گ ُ ذَ] (ص مرکب ) (از: با + گذشت ) سخی . کریم . جوانمرد. درگذرنده . || عَفُوّ. و رجوع به گذشت شود.