بایستندگویش اصفهانی تکیه ای: veɂištande طاری: višdand طامه ای: veštan(d) طرقی: vâšdand کشه ای: vâštan(d) نطنزی: vâɂištan(d)
بایستندگویش خلخالاَسکِستانی: bəvənderən دِروی: bə.(və)nder.nd(ə) شالی: bəndarinde کَجَلی: bəndar.ənd کَرنَقی: bəndarənd کَرینی: bəndarəndə کُلوری: bəvəndarənd گیلَوانی: bənderən لِردی: bəndarəndə
بایستندگویش کرمانشاهکلهری: bu:sen گورانی: bu:sen سنجابی: bu:sen کولیایی: bu:sen زنگنهای: bu:sen جلالوندی: bo:sen زولهای: bo:sen کاکاوندی: bo:sen هوزمانوندی: bo:sen
خطکشی انتظارholding lineواژههای مصوب فرهنگستانخطکشی عرضی منقطع که وسایل نقلیهای که قصد ورود به تقاطع را دارند، در صورت لزوم به توقف، باید پشت آن بایستند
فرزلغتنامه دهخدافرز. [ ف ُ ] (اِ) سبزه ٔ تروتازه . رجوع به فِرز شود. || غلبه و زیادتی . || کنار دریاهاو رودخانه های بزرگ که کشتی و سنبک در آنجا بایستند و از آنجا راهی شوند. (برهان ). رجوع به فُرضة شود.
چوب بستفرهنگ فارسی عمید۱. چوبهایی که در کنار دیوار یا درون عمارت به شکل افقی و عمودی به هم وصل کنند که کارگران ساختمانی روی آن بایستند و کار کنند.۲. چوبهایی که زیر درخت انگور برپا کرده و شاخههای تاک را روی آن میخوابانند؛ داربست؛ تلهبست.
تله بستفرهنگ فارسی عمید۱. چوبهای افقی و عمودی که پیش از ساختن دیوار بر پا میکنند و بعد میان آنها را با آجر تیغه میکشند؛ چوببست؛ چوببندی.۲. چوببستی که کارگران ساختمانی در بیرون یا درون ساختمان برپا میکنند که روی آن بایستند و کار بکنند.
وکوکلغتنامه دهخداوکوک . [ وَک ْ وَ ] (اِ صوت ) آواز و صدا و غوغای سگ را گویند. (برهان ) (آنندراج ). وک وک . وق وق . وغ وغ . آواز سگ . (حاشیه ٔ برهان قاطع) : چون سگان محله چست بایستند وک وک آغاز کنند. (معارف بهأولد چ 1338 هَ .ش . ص <sp