naturalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی شدن، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن
naturalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی بودن، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
naturalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعتا، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
naturalizedدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی است، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
طبعدیکشنری عربی به فارسیبتابعيت کشوري در امدن , پذيرفته شدن (درکشور) , جزو زباني وارد شدن (کلمات) , بومي شدن (گياه و جانور) , طبيعي شدن , هنجار کردن