بیتانهلغتنامه دهخدابیتانه . [ ن َ / ن ِ ] (هزوارش ، اِ) بیگانه که نقیض آشنا باشد بلغت زند و پازند. (برهان ) (از آنندراج ). به لغت زند و پازند، بیگانه و اجنبی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). هزوارش «بیتنه » ، پهلوی «بکانک » (= بیگانه )... (حاشیه ٔ برهان چ معین
بتانهلغتنامه دهخدابتانه . [ ] (اِخ ) قریه ای است در کنار دریای فارس در دو فرسنگی دیر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
بتانهلغتنامه دهخدابتانه . [ ] (اِخ ) قریه ای است در کنار دریای فارس در دو فرسنگی دیر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
بتانهلغتنامه دهخدابتانه . [ ] (اِخ ) قریه ای است در کنار دریای فارس در دو فرسنگی دیر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).