بتریهلغتنامه دهخدابتریه . [ ب َ ری ی َ ] (اِخ ) گروهی از زیدیان منسوب به مغیره ابتربن سعد. (آنندراج ). و ابتریه که نوشته شده ظاهراً غیرمشهور یا غلط باشد. (یادداشت مؤلف ). اینان اصحاب بتیرالثومی هستند و با سلیمانیه هم عقیده اند. جز آنکه آنان تا عثمان بیشتر نپذیرند. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع
بیطرهلغتنامه دهخدابیطره . [ ب َ / ب ِ طَ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) (مأخوذ از بیطرة تازی ) پزشکی ستور. بیطاری . دانش بیطار. کار بیطار. فعل بیطار. علم بیطار. (یادداشت مؤلف ).
بیطرةلغتنامه دهخدابیطرة. [ ب َ / ب ِ طَ رَ ] (ع مص ) تیمار کردن ستور و میخ زدن به نعل آن : بیطر الدابة فهو بطیر و بیطار و مبیطر. و چه بسا که بَیْطَر هم گویند. (از اقرب الموارد). بیطاری کردن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). عمل بیطار. (از اقرب الموارد). بجشکی
بیطرةلغتنامه دهخدابیطرة. [ طَ رَ ] (اِخ ) بیطره ٔ شلج ، قلعه ای است از توابع اشقة. (از معجم البلدان ).
بتریلغتنامه دهخدابتری . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به جمعی از شیعه از فرقه ٔ زیدیه که دو فرقه ٔ دیگر دارند: یکی جارودیه و دیگری سلیمانیه . (از انساب سمعانی ). و رجوع به بتریه شود.
عجلیةلغتنامه دهخداعجلیة. [ ع ِ لی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از زیدیه . اصحاب هارون عجلی اند که از جهت عقایدشبیه به فرقه بتریه اند. (از خاندان نوبختی ص 259).
کربیهلغتنامه دهخداکربیه . [ ک َ بی ی َ ] (اِخ ) ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمدبن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقه ٔ بتریه از این طایفه بوده است . بعضی هم این فرقه را کُرَیبیّه و نام مؤسس آن را ابوکُرَیب ضبط کرده اند. (خاند
ابتریهلغتنامه دهخداابتریه . [ اَ ت َ ری ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ زیدیه منسوب به کثیر نوبی ، و اسم او مغیرةبن سعید و لقبش ابتر بوده است . (مفاتیح العلوم ).