فرهنگ فارسی عمید
۱. فربه؛ چاق؛ پرورشیافته.۲. (اسم) گوسفند نر سه یا چهارساله: ◻︎ چو گرگ باش که چون درفُتَد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی: ۵۹).۳. پوستکرده؛ هرچه پوست آن را کنده باشند، مانندِ ماش، نخود، کنجد، بره، و گوسفند.⟨ بخته کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] پوست کردن،