بخشیدنیلغتنامه دهخدابخشیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که قسمت کردن آن واجب است . واجب القسمه . (از یادداشت مؤلف ). قسمت کردنی : زن و خانه و چیز بخشیدنیست تهی دست کس با توانگر یکیست .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص <span cla
بخشاییدنلغتنامه دهخدابخشاییدن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم کردن . جوانمردی کردن . تفضل کردن . (ناظم الاطباء). رحمت آوردن . رحم کردن . ترحم کردن . عفو کردن . (از یادداشتهای مؤلف ) : ببخشای بر نوجوانی ّ من بدین بازوی خسروانی ّ من . فردوسی .ز
بخسیدنفرهنگ فارسی عمید۱. پژمردن.۲. رنجیدن.۳. گداختن: ◻︎ ای نگارین ز تو رهیت گسست / دلش را گو ببخس و گو بگداز (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۳).
نابخشیدنیلغتنامه دهخدانابخشیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) که بخشیدنی نیست . که ازدر بخشیدن نیست . مقابل بخشیدنی .
نابخشیدنیلغتنامه دهخدانابخشیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) که بخشیدنی نیست . که ازدر بخشیدن نیست . مقابل بخشیدنی .