بخش 3episode 1واژههای مصوب فرهنگستان1. هریک از قسمتهای پنجگانۀ سوگنامههای کلاسیک که با سرود و پایکوبی گروه همسرایان از هم تفکیک میشد 2. نمایشهای کوتاه و مستقل یا قسمتهای مستقل از یک فیلم بلند یا یک برنامۀ تلویزیونی که ارتباط معنایی و مضمونی با یکدیگر دارند و دارای عنوان واحدی هستند
بخش بخشلغتنامه دهخدابخش بخش . [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) پاره پاره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حصه حصه و بهره بهره . (ناظم الاطباء).- بخش بخش کردن ؛ قسمت کردن . (ناظم الاطباء). تجزیه کردن . (یادداشت مؤلف ).
پارتیفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) 1 - دسته ، گروه . 2 - قسمت ، بخش . 3 - حامی ، طرفدار. 4 - جشن ، مهمانی . 5 - محموله ، بار.
فارسلغتنامه دهخدافارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن ماسوربن سام بن نوح . نواده ٔ نوح پیامبر است که بنابر یک روایت نادرست تاریخی بنای شهرفارس را نسبت داده اند. رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن بخش 3 ص 114 شود. این نسبت البته جنبه ٔ افسانه دارد
سالم کشمیریلغتنامه دهخداسالم کشمیری . [ ل ِ م ِ ک ِ] (اِخ ) اسم او ملالطف اﷲ ولد سیدمیرعلی از سادات کشمیر است . جوان با ادب آرامی است . در ظاهر و باطن مرغوب و محبوب القلوب . از شوق زیارت عتبات عالیات بی آرام شده چون راه بعلت افاغنه مسدود بود بجهان آباد رفته از آنجا به بندر شوره آمده ، مدت سه چهار ما
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ناظم الاطباء). || معرفت دقی
بخشفرهنگ فارسی عمید۱. بهره؛ حصه؛ نصیب؛ قسمت.۲. واحدی از یک سازمان که کار ویژهای را بر عهده دارد: بخش امور مالی.۳. قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه، و مانندِ آن که دارای استقلال نسبی است.۴. (اسم مصدر) (ریاضی) تقسیم.۵. قسمتی از یک شهرستان که از چند دهستان تشکیل شود.۶. قسمتی از یک شهر که دارای
بخشلغتنامه دهخدابخش . [ ب َ / ب ُ ] (ع اِ) ج ، بخوش ، ابخاش . سوراخ . حلقه ٔطناب . حفره (سوراخی در زمین ). (از دزی ج 1 ص 55).
بخشلغتنامه دهخدابخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه . حصه . قسط. نصیب . نصیبه .
راست بخشلغتنامه دهخداراست بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مقسط. (مهذب الاسماء). بخش کننده بقسط و عدل . بخش کننده بتساوی و استواء.
درم بخشلغتنامه دهخدادرم بخش . [ دِ رَ ب َ ] (نف مرکب ) درم بخشنده . بخشنده ٔ درم . آنکه درم بخشد : تا درم خوار و درم بخش بودمرد سخی تا درم جوی ودرم دوست بود مرد لئیم .فرخی .
دوابخشلغتنامه دهخدادوابخش . [ دَ ب َ ] (نف مرکب ) دوابخشنده . چاره گر. معالج . شفابخش : که ای محراب چشم نقش بندان دوابخش درون دردمندان . نظامی .فریبنده چشمی جفاجوی و تیزدوابخش بیمار و بیمارخیز.نظامی .<br
دوبخشلغتنامه دهخدادوبخش . [ دُ ب َ ] (اِخ )دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت . دارای 736 تن سکنه . آب آن از استخر است و از طریق احمد سرگوراب به شفت راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).