بداغوریلغتنامه دهخدابداغوری . [ ب َ اُغ ُ ] (حامص مرکب ) شآمت . شومی . بداغری . (از یادداشت مؤلف ).- بداغوری کردن ؛ تشأم . فال بد زدن . (یادداشت مؤلف ).
بداغرلغتنامه دهخدابداغر. [ ب َ اُ غ ُ ] (ص مرکب ) مشؤوم . بدآغال . بدآغار. (یادداشت مؤلف ). نامبارک . بدشگون .