خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بداندیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بداندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bad[']andiš کسی که اندیشۀ بد دربارۀ دیگری داشته باشد؛ بدخواه؛ بددل؛ بدنیت.
-
جستوجو در متن
-
بدنیت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] badniyyat بداندیش؛ بدخواه.
-
سیاه درون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیهدرون، سیهاندرون› [قدیمی، مجاز] siyāhdarun بدطینت؛ بداندیش.
-
بدمهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] badmehr ۱. نامهربان.۲. بداندیش؛ بدخواه.
-
دل سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] delsiyāh سیاهدل؛ بددل؛ بداندیش؛ بدخواه.
-
تیره رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tirerāy ۱. بدرای؛ بداندیش.۲. نادرست.
-
فاسدالعقیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: فاسدالعقیدَة] fāsedol'aqide دارای عقیدهای خلاف مذهب؛ بداندیش.
-
بدخواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) badxāh ۱. کسی که بدی دیگران را بخواهد؛ بداندیش.۲. کینهجو.
-
بدکام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بدکامه› [قدیمی] badkām ۱. بدخواه؛ بدنیت؛ بداندیش.۲. بدطینت.
-
ناپاک رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāpākrāy آنکه رای و تدبیرش درست نباشد؛ بداندیشه؛ [قدیمی، مجاز] بداندیش.
-
کج بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کژبین› [قدیمی] kajbin ۱. (پزشکی) = لوچ۲. آنکه به جنبههای منفی چیزی توجه میکند؛ بداندیش.
-
بدسگال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) badsegāl بداندیش؛ بدخواه: ◻︎ تو نیکوروش باش تا بدسگال / نیابد به نقص تو گفتن مجال (سعدی۱: ۱۳۳).
-
اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ اندیشیدن) 'andiš ۱. = اندیشیدن۲. اندیشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بداندیش، خیراندیش، دوراندیش، نیکاندیش.
-
پرآژنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] por[']āžang پرچینوچروک: ◻︎ تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار / بداندیش را چهره بیرنگدار (فردوسی: ۶/۲۶۰).