بداهه گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بداهه گفتن، ازپیش خودساختن، تجربه کردن، اراده کردن فیالبداههسرودن آماده نبودن خلاق بودن، نوآوری کردن
بداعةلغتنامه دهخدابداعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) درگذشتن از اقران در علم و شرف و شجاعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
آماده نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل] آماده نبودن، دروضعیت ناآمادهقرار گرفتن کامل نبودن، تکمیل نشدهبودن، [◄ نقصان یافتن 55] بیبرنامهبودن، خودجوش بودن، بداهه گفتن غافلگیر شدن، احتیاط لازم را نکردن، مراقب نبودن، بیتوجه بودن موعدش گذشته بودن، دیر بودن بیقید بودن، روزمره زندگی کردن، غفلت کردن بیگدار بهآب زدن، بیپ