بدرفتاریلغتنامه دهخدابدرفتاری . [ ب َ رَ ری ](حامص مرکب ) بدکرداری و بدکنشی . (ناظم الاطباء). سؤسلوک . سؤمعامله . بدسری . بدتابی . (یادداشت مؤلف ).
اساءةدیکشنری عربی به فارسیبد بکار بردن , بد استعمال کردن , سو استفاده کردن از , ضايع کردن , بدرفتاري کردن نسبت به , تجاوز به حقوق کسي کردن , به زني تجاوز کردن , ننگين کردن
abusingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کردن، خفت دادن، بدزبانی کردن، توهین کردن به، تجاوز به حقوق کسی کردن
abusesدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، توهین، سوء استعمال، فحش، خفت، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، خواری، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کردن، خفت دادن، بدزبانی کردن، توهین کردن به، تجاوز به حقوق کسی کردن
بدرفتاریلغتنامه دهخدابدرفتاری . [ ب َ رَ ری ](حامص مرکب ) بدکرداری و بدکنشی . (ناظم الاطباء). سؤسلوک . سؤمعامله . بدسری . بدتابی . (یادداشت مؤلف ).
بدرفتاریلغتنامه دهخدابدرفتاری . [ ب َ رَ ری ](حامص مرکب ) بدکرداری و بدکنشی . (ناظم الاطباء). سؤسلوک . سؤمعامله . بدسری . بدتابی . (یادداشت مؤلف ).