بدشکلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدترکیب، بدریخت، بیریخت، بدگل، بدترکیب، بدقواره، بیقواره، بدسیما، زشت، زشترو، کریهالمنظر ≠ خوشترکیب، خوشگل، وجیه ۲. بدنما ≠ خوشنما
بدشکل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کل کردن، بههم ریختن، کجکردن، قناس کردن، از ریخت انداختن، بدقواره کردن، کجوکوله کردن، کجومعوج کردن تحریف کردن
استخوانبُری جاپاسJapas osteotomyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتن گوِهای از کف پا برای اصلاح بدشکلی پا