بدزینلغتنامه دهخدابدزین . [ ب َ ] (ص مرکب ) اسبی که هنگام زین کردن رام نباشد و سرکشی کند : مرا در زیر ران اندر کمیتی نه بدنعل و نه بدزین و نه توسن .منوچهری .
بذجانلغتنامه دهخدابذجان . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بذج . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به بذج شود.
بادجانلغتنامه دهخدابادجان . (اِ مرکب ) لقب اسب باشد: مر اسب را پارسیان بادجان خوانده اند و رومیان آنرا بادپای و هندوان تخت پران و تازیان براق زمین . (نوروزنامه ). رجوع به بادپای و بادپیکر شود.
مکتسیلغتنامه دهخدامکتسی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) جامه پوشیده . (مهذب الاسماء). پوشنده و گلیم در برکشنده . (غیاث ) (آنندراج ). کسوت پوشیده و آن که خود را لباس می پوشاند. (ناظم الاطباء) : هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود.(مرزبان نامه چ قزوینی
همگرلغتنامه دهخداهمگر. [ هََ گ َ ] (اِخ ) مجدالدین . از شعرای قرن هفتم هجری است . او را در ادبیات فارسی غالباً از روی حکمی که در مقایسه ٔ امامی هروی و سعدی کرده است می شناسند. سه شاعر معاصر بوده اند. نوشته اند که بعضی از معاصران عقیده ٔ او را درباره ٔ امامی هروی و سعدی و رجحان یکی بر دیگری پر
سوءلغتنامه دهخداسوء. (ع اِمص ، اِ) بدی . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) : نعوذ باﷲ من قضاءالسوء. (تاریخ بیهقی ). فانقلبوا بنعمة من اﷲ و فضل لم یمسَسْهم سوء و اتبعوا رضوان اﷲ و اﷲ ذوفضل عظیم . (قرآن 174/3).- <span class