بدجبلتلغتنامه دهخدابدجبلت . [ ب َ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ص مرکب )بدذات . بدفطرت . بدطینت . بدنهاد. (یادداشت مؤلف ).
بدنفسلغتنامه دهخدابدنفس . [ ب َ ن َ ] (ص مرکب ) بدفطرت و کسی که شهوت پرست بود. (ناظم الاطباء). بدذات و بدسرشت . (آنندراج ). و رجوع به نفس شود.
بدذاتفرهنگ مترادف و متضادبداصل، بدجنس، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدفطرت، بدکردار، بدگهر، بدنفس، بدنهاد، پستفطرت، خبیث، شریر، مفسد، ناجوانمرد ≠ خوشباطن، خوشذات، نیکگوهر