زبالةدیکشنری عربی به فارسیجگن , ني , جنس اوراق و شکسته , اشغال , کهنه و کم ارزش , جنس بنجل , بدورانداختن , بنجل شمردن , قايق ته پهن چيني
بازافکندنلغتنامه دهخدابازافکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدورانداختن . || بمجاز نقض عهد کردن . پیمان شکستن . فسخ و ابطال بیع کردن : و بگوئید که ما عهد بازافکنیم ، همه پیش ابوسفیان بازآمدند. (قصص الانبیاء ص 223). || در تداول ط