خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدوي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدوي
معنی
کوچ گر , بدوي , چادر نشين , ايلياتي , خانه بدوش , صحرانشين
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدوي
دیکشنری عربی به فارسی
کوچ گر , بدوي , چادر نشين , ايلياتي , خانه بدوش , صحرانشين
-
واژههای مشابه
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی . [ ب َ دَ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم الحسینی . از مشاهیر اولیای قرن هفتم هجری بود. اصل وی از مغرب است ، در 596 هَ. ق . متولد شد، در مکه و مدینه و سپس در مصر اقامت گزید. در 675 هَ . ق . درگذشت . وی بی اندازه مورد احترام مردم روزگار خود بود و...
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی . [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است . 334 تن سکنه دارد. محصول آن بنشن و ابریشم است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی . [ ب َ دَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش لنگه ٔ شهرستان لار است . از یازده آبادی تشکیل شده که مجموعاً 5200 تن سکنه دارد. محصول عمده ٔ آن غلات ، خرما و صیفی است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی . [ ب َدْ ] (از ع ، ص نسبی ) ابتدائی . آغازی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی . [ ب ِ ] (حرف اضافه + ضمیر) بدو. به اوی . به او : شو بدان کنج اندرون خمّی بجوی زیر او سمجی است بیرون شو بدوی .رودکی .و رجوع به بدو و او شود.
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی .[ ب َ دَ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بدو. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منسوب به بادیه . (از الانساب سمعانی ) (آنندراج ) . بیابان باش . (بحر الجواهر). مردم صحرانشین . (غیاث اللغات ).آنکه در بادیه زندگانی کند. بادیه نشین . بادی . اعرابی . ...
-
بدوی
واژگان مترادف و متضاد
آغازی، آغازین، ابتدایی
-
بدوی
واژگان مترادف و متضاد
بادیهنشین، صحرانشین، صحراگرد، بیاباننشین، بیابانگرد ≠ شهرنشین، شهری
-
بدوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَدْو) [عربی: بدویّ] badvi ابتدایی: هیئت بدوی.
-
بدوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَدْو) [عربی: بدویّ] badavi ساکن بادیه؛ بادیهنشین؛ صحرانشین: قبایل بدوی.
-
بدوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) ابتدایی ، آغازی .
-
بدوی
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع . ] (ص نسب .) بیابانی .
-
بدوی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
antediluvian, Arab, barbaric, feral, germinal, primal, prime, primitive, rude, savage, wild