بدپرهیزلغتنامه دهخدابدپرهیز. [ ب َ پ َ ] (ص مرکب ) ناپرهیزگار وبی پروا. (آنندراج ). بی احتیاط. بی اعتدال . (ناظم الاطباء). || بیماری که بحکم طبیب مقید نباشد. (آنندراج ). بی پروای در مصلحت طبیب . (ناظم الاطباء).
خط آهن بیدرزcontinuous welded trackواژههای مصوب فرهنگستانخط آهنی که درزهای آن با جوشکاری پر شده باشد
بیدارهوشلغتنامه دهخدابیدارهوش . (ص مرکب ) هشیار. آگاه . کسی که همیشه متنبه باشد و دارای غفلت نبود. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیران بیدارهوش چو گفتار گویند کردند گوش . نظامی .سخنهای سقراط بیدارهوش پسند آمدی مرزبان را بگوش . <p c
بدپرهیزیلغتنامه دهخدابدپرهیزی . [ ب َ پ َ ] (حامص مرکب ) بی اعتنایی در صلاح بینی طبیب و عدم رعایت حفظ صحت و ناپرهیزی . || بی اعتدالی . (ناظم الاطباء).
بدپرهیزیلغتنامه دهخدابدپرهیزی . [ ب َ پ َ ] (حامص مرکب ) بی اعتنایی در صلاح بینی طبیب و عدم رعایت حفظ صحت و ناپرهیزی . || بی اعتدالی . (ناظم الاطباء).