آذرخش دانهتسبیحیbeaded lightningواژههای مصوب فرهنگستاننمودی ویژه از درخش یک آذرخش معمولی که در آن ناظر، در امتداد دید، بخشهای درخشانی به شکل دانههای تسبیح مشاهده میکند متـ . آذرخش زنجیرهای chain lightning آذرخش مرواریدی pearl lightning
نشان خودروbonnet badge, hood badgeواژههای مصوب فرهنگستاننشان یا نام خودروساز که بر روی درِ موتور نصب میشود
بدیلغتنامه دهخدابدی . [ ب َ ] (حامص ) ضد نیکی . (آنندراج ). نقیض نیکی . ترمنشت . (از ناظم الاطباء). شر. (زمخشری ). سوء. سیئه . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شرة. (دهار). اِرب . بُجر. تَعس . جفا. جفوة. خَل ّ. خَنابة. دَوکَة. دَهم . رَباذیة.رَهَق . طَبَندَر. عاثور. عاذور. عَثار. غ
بیضیلغتنامه دهخدابیضی . [ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) منحنیی (مسدود) واقع دریک صفحه که مجموع فواصل هر نقطه ٔ آن از دو نقطه ٔ ثابت (موسوم به دو کانون بیضی ) واقع در آن صفحه مقدار ثابتی باشد. یکی از طرق رسم بیضی اینست که پس از انتخاب دو کانون ریسمانی بلندتر از فاصل
بدیلغتنامه دهخدابدی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) آفریده و مخلوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلوق . (شرح قاموس ). || کار نو و بدیع. || نخستین هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین . (ناظم الاطباء). اول . (شرح قاموس ). || چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قاموس ). چاهی که در اسلام کند
بدیلغتنامه دهخدابدی . [ ب َ ] (حامص ) ضد نیکی . (آنندراج ). نقیض نیکی . ترمنشت . (از ناظم الاطباء). شر. (زمخشری ). سوء. سیئه . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شرة. (دهار). اِرب . بُجر. تَعس . جفا. جفوة. خَل ّ. خَنابة. دَوکَة. دَهم . رَباذیة.رَهَق . طَبَندَر. عاثور. عاذور. عَثار. غ
بدیلغتنامه دهخدابدی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) آفریده و مخلوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلوق . (شرح قاموس ). || کار نو و بدیع. || نخستین هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین . (ناظم الاطباء). اول . (شرح قاموس ). || چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قاموس ). چاهی که در اسلام کند
بدیلغتنامه دهخدابدی . [ ب َ دی ی ] (ع ص ) نخست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین و اولین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اول . (معجم متن اللغة) حدیث : الحمدﷲ بدیاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کار شگفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || چاهی که در اسلام کنده باشند. (
بدیلغتنامه دهخدابدی . [ ب َدْ ی ْ ] (ع مص ) آغاز کردن : بدیت به ؛آغاز کردم به آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
بدیلغتنامه دهخدابدی . [ ب ِ دا ] (ع مص ) (از «ب د و») دارای بداة شدن زمین . (از ناظم الاطباء). بداوه ناک شدن زمین . (از منتهی الارب ). دارای سماروغ شدن زمین . (از شرح قاموس ).
دشتیاری میرعبدیلغتنامه دهخدادشتیاری میرعبدی . [ دَش ْت ْ ع َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار است . این دهستان در مرکز دشتیاری واقع است . هوای دهستان گرمسیر مالاریائی است و آب مشروب دهستان از باران تأمین می شود، تعداد کمی از اهالی آب آشامیدنی خود را از چاههائی که در مسیر
حسن عبدیلغتنامه دهخداحسن عبدی . [ ح َ س َ ن ِ ع َ] (اِخ ) ابن علی بن نصربن عقیل واسطی بغدادی . شاعر. مدتی در خدمت ملک امجد در بعلبک بود و در 596 هَ . ق . درگذشت . (فوات الوفیات ج 1 ص 124) (زرکلی
پی بدیلغتنامه دهخداپی بدی . [ ب ُ / با ] (اِخ ) جُرج . بشردوست آمریکائی ،متولد در دانور. وی ببسط و توسعه ٔ تعلیمات در میان طبقات کارگر کمک بسیار کرده است (1795 - 1869 م .).
حبیب عبدیلغتنامه دهخداحبیب عبدی . [ ح َ ب ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عوف و حبیب بن عمروبن عمیربن عوف شود.