بذرافشانی

مترادف

بذرپاشی، تخمافشانی، دانهافشانی، کاشت، کاشتن ≠ محصولبرداری، درو، برداشت

جست‌وجوی دقیق

بذرافشانی

فرهنگ فارسی معین

( ~. اَ) [ ع - فا. ] (حامص .) تخم - افشانی ، پاشیدن بذر.

بذرافشانی

فرهنگ مترادف و متضاد

بذرپاشی، تخمافشانی، دانهافشانی، کاشت، کاشتن ≠ محصولبرداری، درو، برداشت

جست‌وجوی هم‌آوا

آب‌بذرافشانی

hydro seeding, hydraulic seeding

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کشت بذر ازطریق مخلوط کردن آن با آب و پاشیدن آن بر روی خاک

بذرافشان

فرهنگ فارسی عمید

افشانندۀ بذر؛ تخم‌پاش.

بذرافشان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

seedsman

بذرافشان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ظرفیت کاشت(زمین)، بذرافکن ۲. بذرپاش ۳. دستگاهبذرپاش

جست‌وجوی متن

تیم شنی

گویش مازنی

بذرافشانی

تیم هادائن

گویش مازنی

بذرافشانی کردن

تخمافشانی

فرهنگ مترادف و متضاد

بذرافشانی، بذرپاشی، بذرافکنی، تخمکاری، بذرکاری

درو

فرهنگ مترادف و متضاد

حصاد، خرمن، غلهچینی، محصول، محصولبرداری ≠ کاشت، بذرافشانی

تکثیر 2

propagation 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ازدیاد گیاهان از راه‏های گوناگون از جمله بذرافشانی و قلمه‏زنی و پیوند و خوابانیدن

جست‌وجوی هم‌قافیه

آب‌بذرافشانی

hydro seeding, hydraulic seeding

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کشت بذر ازطریق مخلوط کردن آن با آب و پاشیدن آن بر روی خاک

درپیوند

بیشتر بدانید

بذرافشانی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

بذرافشانی

فرهنگ فارسی معین

بذرافشانی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

آب‌بذرافشانی

hydro seeding, hydraulic seeding

واژه‌های مصوب فرهنگستان

بذرافشان

فرهنگ فارسی عمید

بذرافشان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

بذرافشان

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

تیم شنی

گویش مازنی

تیم هادائن

گویش مازنی

تخمافشانی

فرهنگ مترادف و متضاد

درو

فرهنگ مترادف و متضاد

تکثیر 2

propagation 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی هم‌قافیه

آب‌بذرافشانی

hydro seeding, hydraulic seeding

واژه‌های مصوب فرهنگستان