بدروشلغتنامه دهخدابدروش . [ ب َ رَ وِ ] (ص مرکب ) کسی که روش او بد باشد. بدرفتار. مقابل نیک روش . (فرهنگ فارسی معین ):
بدروزلغتنامه دهخدابدروز. [ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . (ناظم الاطباء) (از ولف ). بدحال . (یادداشت مؤلف ). بدروزگار. تیره بخت . سیه روزگار. مقابل بهروز، نیک روز : همی گفت بدروز و بداخترم بد از دانش آید همی بر سرم . فردوسی .بدو گفت کاندر