بدررولغتنامه دهخدابدررو. [ ب ِ دَ رُو ] (اِ مرکب ) یک قسم از تنبوشه ٔ آبگذر. (ناظم الاطباء). موری . رهگذر آب . (آنندراج ).
فشار اشباع بیدَرروadiabatic saturation pressureواژههای مصوب فرهنگستانفشاری که در آن بستههوای مرطوب با انبساط بهصورت بیدَررو خشک، به سیری میرسد متـ . فشار میعان condensation pressure فشار میعان بیدَررو adiabatic condensation pressure
بذرگرلغتنامه دهخدابذرگر. [ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) زارع . دهقان . کشاورز. کسی که تخم افشاند. (از ناظم الاطباء). برخی این کلمه را بجای برزگر بکار برند. (از غیاث اللغات ).