برآسودهلغتنامه دهخدابرآسوده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / نف مرکب ) راحت شده . آرام یافته . مستریح . آسایش گرفته : گریزان شده ست او ز ما در حصاربدین سان برآسوده از روزگار. ف
مترفهلغتنامه دهخدامترفه . [ م ُ ت َ رَف ْ ف ِه ْ ] (ع ص ) برآسوده و تن آسان .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفه شود.
ارفههم الغتنامه دهخداارفههم ا. [ اَ ف َ هََ هَُ مُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) برآسوده و تن آسان داراد ایشان را خدای . (منتهی الأرب ).
شادبهرلغتنامه دهخداشادبهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خوشحال . (فرهنگ جهانگیری ). کسی که از تمتعات دنیوی بهره ٔ وافر داشته باشد. (آنندراج ) : یکی روز فارغ دل و شادبهربرآسوده بود از هوسهای دهر. نظامی .پسر را همی گفت کای شادبهرخرت را مبر با
ترفهلغتنامه دهخداترفه . [ ت َ رَف ْ ف ُه ْ ] (ع مص ) آسودگی و دولتمندی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برآسوده و تن آسان شدن . (ناظم الاطباء). استراحت و تنعم . (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و تمتع و ترفه بغایت کشیده و راهها ایمن و فتنه ساکن شده . (جهانگشای جوینی ).
شادبهرفرهنگ فارسی عمیدکسی که بهرهاش شادی است؛ آنکه از شادیها و خوشیهای دنیا بهرۀ وافر دارد؛ خوشحال؛ شادیبهر: ◻︎ یکی روز فارغدل و شادبهر / برآسوده بود از هوسهای دهر (نظامی۵: ۸۱۳)، ◻︎ پسر را همی گفت کای شادبهر / خرت را مبر بامدادان به شهر (سعدی۱: ۶۷).