لغتنامه دهخدا
برآغالانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اغراء. تدریب . تقریش . (منتهی الارب ). تأریش . اضراء. تحریش . تحریض . تهییج . برانگیزاندن . برانگیختن . بعدها این کلمه را بجای فعل متعدی استعمال کرده اند ولی قدما از برآغالیدن تعدی را میخواسته اند. (یادداشت مؤلف ). چنانچه مردم مرغان شکاری