برآوردنیلغتنامه دهخدابرآوردنی . [ ب َ وَ دَ ] (ص لیاقت ) درخور ترقی دادن . (یادداشت مؤلف ). از در برکشیدن . (یادداشت مؤلف ) : آخر هر کس از دو بیرون نیست یا برآوردنی است یا زدنی است .رودکی .
برآوردنیestimandواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مجهول یک پارامتر یا تابع پارامتری که باید تحت شرایط معین با استفاده از مقدار مشاهدات نمونهای، برآورد شود
برآوردنلغتنامه دهخدابرآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . (آنندراج ). رفع. بالا بردن . بربردن . بردن به سوی بالا : درآید از آن پشت اسبش بزیربگیرد درفش و برآرد دلیر. فردوسی .بدست خاطر روشن بنای مشکل ر
برآوردنفرهنگ فارسی عمید۱. بلند کردن؛ بالا بردن؛ بالا آوردن؛ افراختن.۲. روا کردن.۳. پذیرفتن و انجام دادن.۴. پروردن.
برآوریدنلغتنامه دهخدابرآوریدن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برآوردن : فروکشید گل زرد روی بند از روی برآورید گل مشکبوی سر ز تراس . منوچهری .همی مناظره و جنگ خواهی ازتن خویش کنون که گنگ شدی ّ و برآوریدی گنگ . اسدی
برآوردگر نااریبunbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که امید ریاضی آن به ازای همۀ مقادیر پارامتر برابر با پارامتر برآوردنی باشد