برادرفرهنگ فارسی عمیدپسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.
برادرلغتنامه دهخدابرادر. [ ب َ دَ ](اِ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ . اخوی . داداش . (فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و از یک مادرو یا یکی از آن دو. (ناظم الاطباء). نرینه جز تو از پدر و مادر تو، یا یکی از آن دو. (یادداشت مؤلف ). اخ . (
اخويدیکشنری عربی به فارسیبرادرانه , از روي مهرباني , از روي دوستي , دوستانه , برادر وار , اءتلا في , اتحادي
برادرفرهنگ فارسی عمیدپسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.
برادرلغتنامه دهخدابرادر. [ ب َ دَ ](اِ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ . اخوی . داداش . (فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و از یک مادرو یا یکی از آن دو. (ناظم الاطباء). نرینه جز تو از پدر و مادر تو، یا یکی از آن دو. (یادداشت مؤلف ). اخ . (
دختر برادرلغتنامه دهخدادختر برادر. [ دُ ت َ رِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرزند مادینه ٔ برادر. برادرزاده ٔ مادینه .
حاجی برادرلغتنامه دهخداحاجی برادر. [ ب َ ] (اِخ ) از نزدیکان امیر عادل آقا. از امرای معتبر ایلکانیان . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو شود.
لابرادرلغتنامه دهخدالابرادر. [ دُ ] (اِخ ) نام شبه جزیره ای در کانادا، بین اقیانوس اطلس و خلیج هودسن وسن لران جزوی از ایالت کِبِک . ساحل شمال شرقی آن از 1927 تا 1933، متعلق به ارض جدید مساحت آن 306000<
میانه برادرلغتنامه دهخدامیانه برادر. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) برادر وسطی . برادری که از یک برادر بزرگتر و از دیگری کوچکتر است . برادر میانه . دومین از سه پسر مردی : میانه برادر چو او را بدیدکمان را به زه کردو اندرکشید.<p cl
برادرفرهنگ فارسی عمیدپسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.