برفزودلغتنامه دهخدابرفزود. [ ب َ ف ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) افزون . بعلاوه . برسری . بیش . برفزون . بسیار. فراوان : وزو بر روان محمد درودبیارانْش بر هر یکی برفزود. فردوسی .بی اندازه از ما شما را درودهنر با نژاد ار بود برفزود. <
برافزودنلغتنامه دهخدابرافزودن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) افزودن . زیاد کردن . افزایش دادن . افزون ساختن . افزونی دادن : تو بر خویشتن برمیفزای رنج که ما خود گشائیم درهای گنج . دقیقی .رجوع به افزودن شود.
واقعیت برافزودهaugmented reality, enhanced realityواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فنّاوری که بهوسیلۀ آن دیدگاه کاربر را از جهان واقعی با اطلاعات نگاشتاری، مانند اشیا و نورهای مجازی و متنهای توضیحی که رایانه ایجاد میکند، گسترش میدهند یا غنی میسازند اختـ . واب 1 AR
برفزونلغتنامه دهخدابرفزون . [ ب َ ف ُ ](ص مرکب ) بعلاوه . و رجوع به برفزود و برافزود شود.- برفزون شدن ؛ زیاده شدن . افزون شدن : بد ساعتی که نعره و فریاد برکشیدگاه از بلای دارو شد درد برفزون .سوزنی .
دلگرمیلغتنامه دهخدادلگرمی . [دِ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلگرم . دلگرم بودن . دلخوشی . اعتماد. اطمینان . امیدواری : مرا نیست دلگرمی از خواسته به فرزند گشتم دل آراسته . فردوسی .درخواست [ خواجه احمد حسن ] تا ایشان را بتازگی دلگ
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گا
برافزودنلغتنامه دهخدابرافزودن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) افزودن . زیاد کردن . افزایش دادن . افزون ساختن . افزونی دادن : تو بر خویشتن برمیفزای رنج که ما خود گشائیم درهای گنج . دقیقی .رجوع به افزودن شود.